نشست کتابخوان کودک و نوجوان

سه شنبه 20 بهمن 1394برچسب:, :: 16:59 ::  نويسنده : مهناز کریم زاده

نشست کتابخوان ویژه کودک و نوجوان در مورخه 94/11/18 با حضور تعدادی از دانش آموزان در مدرسه راهنمایی هاجر با معرفی کتابهای ذیل توسط دانش آموزان برگزار گردید. 

دیوید کاپرفیلد

نام رمانی نوشته چارلز دیکنز نویسنده انگلیسی و نیز نام شخصیت اصلی همین داستان است. این کتاب برای نخستین بار در سال ۱۸۵۰ میلادی منتشر شد. دیکنز آن را از سایر کتاب های خود برتر می‌دانست شاید بخاطر اینکه حوادث هیجان­ انگیز و بسیاری از عناصر داستان برگرفته از رخداد های زندگی خود او است و می‌توان گفت بیش از دیگر رمان‌های او، قالب اتوبیوگرافی دارد.

شخصیت اصلی این داستان، دیوید کاپرفیلد، کودک مورد علاقه خود دیکنز نیز می‌باشد.

دیوید پسرک یتیمی است که مادرش با مرد خشن و بی رحمی ازدواج می کند و آنها دیوید را به مدرسه شبانه روزی می فرستند. مشکلات و تحقیرهایی که دیوید توی زندگیش تحمل می کند و با این حال سعی دارد راهش را به سوی اینده باز کند .
در این داستان توجه نویسنده بیشتر به ماجراهای خانگی و روحانی است تا بیدادهای اجتماعی. خفت‌های شخصیت «پیپ» در این رمان، فرازجویی‌هایش، بزرگ‌منشی‌های به خود بسته‌اش و نیز ترقی و تنزلش همه نمادهای اجتماعی قابل شناخت‌اند.  

گرگ ها از برف نمی ترسند

ای کتاب از روستای کوچک ۵ خانواری حکایت دارد که در دره های محصور کوهی در سبلان واقع شده است.موضوع رمان درباره طبیعت و زلزله است. داستان در سبلان رخ می دهد، زلزله ای به وقوع می پیوندد و در پی آن برف سنگینی می بارد. شخصیت های اصلی داستان، ۲ دوست نوجوان به نام های فتاح و یوسف هستند و البته در کنار آنها، گرگ نیز به عنوان یک شخصیت نمود پیدا کرده و نقش پررنگی هم دارد. ویژگی بارز این کتاب، پرداخت جزییات صحنه های زلزله و پیامدهای آن است، به طوری که خواننده را آهسته آهسته به عمق داستان می برد و وقتی خواننده به خود می آید، خود را در فضای ویران شده روستا و در میان آواری از خشت و گل می بیند.

با وقوع پس لرزه ها تن خواننده نیز به لرزه می افتد و هنگامی که تقلای ۲ نوجوان را که هیچ امیدی به امدادرسانی ندارند چرا که فکر می کنند روستایشان فراموش شده است برای نجات خانواده شان می بیند سنگینی فاجعه را هر لحظه بیشتر احساس می کند؛ ۲ نوجوانی که علاوه بر تحمل دیدن صحنه های دلخراش فاجعه باید با گرگ هایی که با استشمام بوی احشام به روستا سرازیر شده اند نیز بجنگند.

بلندیهای بادگیر

بلندی‌های بادگیر (Wuthering Heights) رمانی است نوشتهٔ امیلی برونته، شاعر و نویسندهٔ انگلیسی. این کتاب در فارسی با عنوان عشق هرگز نمی‌میرد نیز ترجمه شده‌است.

داستان از زبان خدمتکاری به نام آلن دین برای مردی تعریف می شود که خانه ای را از شخصی به نام هیت کیلیف اجاره کرده است و در حقیقت ماجرای زندگی هیت کلیف است . آقای ارنشا همراه فرزندانش هیندلی و کاترین در خانه ای به نام وادرینگ هایتز زندگی می کند . روز آقای ارنشا پسر بی سرپرست و بیچاره ای به نام هیت کیلیف را با خود می آورد تا با آنها زندگی نماید پسری صبور اما موذی که رابطه ای صمیمی با کاترین ایجاد می کند در حالی که با هیندلی خیلی روابط خصمانه ای داره و ماجرا بدین نحو ادامه پیدا می کنه تحقیرها عشق ها و انتقام های پیچیده و تو در تو .

این رمان داستان عشق آتشین ولی مشکل‌دار میان هیت کلیف و کترین ارنشاو است.و این‌که این عشق نافرجام چگونه سرانجام این دو عاشق و بسیاری از اطرافیانشان را به نابودی می‌کشاند.  

هیتکلیف پسری یتیم از خانواده ای کولی به سرپرستی مردی مهربان و ثروتمند درمی آید . دختر خانواده کاترین است که از همان روز اول ارتباط خوبی با پسرک برقرار می کند اما پسر خانواده به شدت از او متنفر است . پس از مرگ پدر او را به عنوان کارگر در خانه قبول می کنند و  جایگاهش را از او می گیرند . هیتکلیف و کاترین که عاشق هم هستند با مرارت های زیادی روبرو می شوند . برادر کاترین سعی در جدا کردن آنها می گیرد و سرانجام کاترین تن به ازدواج با مردی ثروتمند می دهد . هیدکلیف با روحی زخم خورده و سراسر تحقیر شده خانه را ترک می کند تا روزی به قصد انتقام برگردد و "بلندی های بادگیر" شکل می گیرد ...

غرور و تعصب

كتاب در مورد خانواده اي به اسم بنتس ست که پنج دختر دارند. آقاي بنتس يك جنتلمن است كه زني كوته فكر دارد كه همه فكرش شوهر دادن دخترهاست. جين دختر اول بسيار زيبا و موقر ، اليزابت دختر دوم شيطان و فعال ، كاترين و ليديا جلف و فقط در فكر رقص و مهماني هستند و مري هم گوشه گير و كتاب خوان است . كتاب هم عشق و عاشقي و ماجراهاي اين دخترهاست .چندی بود که در همسایگی شان در باغی به نام "نِدِرفیلد" مردی سرشناس و ثروتمند به اسم "چارلز بینگلی" زندگی می کرد که بسیار با محبّت و خوش چهره بود.خانم بنت می کوشید تا هر طور شده مرد جوان را برای ازدواج به یکی از دخترانش مایل کند . در یک مهمانی که بینگلی ترتیب داده بود ، خانواده ی بنت نیز حضور داشتند .آقای دارسی ، دوستِ شوهرِ خواهر چارلز هم در آن جشن بود .او سر و وضعی آراسته و پر غرور داشت .آن شب ، جین با چارلزبینگلی آشنا شد . دوشیزه بینگلی هم دوست داشت دارسی به او توجه کند که چنین نشد...

جام جهانی در جوادیه

موضوع این رمان، برگزاری یک مسابقه فوتبال در گروه نوجوانان، آن هم در یکی از محله های جنوبی شهر تهران (جوادیه) است.

پسری به نام سیاوش بود که زبان انگلیسیش خوب بود. آن سال تابستان سفیر کانادا به همراه پسرش به ایران آمده بود. پسر سفیر که نامش آلکس بود، می­خواست زبان فارسی یاد بگیرد. خلاصه سیاوش معلم او شد. از آن طرف سیاوش و دوستانش می­خواستند مسابقات بین المحلی برگزارکنند و به همین دلیل اعلامیه چاپ کردند. روزی آلکس اعلامیه را دید و چون به زبان انگلیسی هم نوشته شده بود توانست آن را بخواند. آلکس وقتی از این مسابقات با خبر شد، این موضوع را به پسران سفیران کشورهای دیگر گفت و هر کدام از آن­ها تصمیم گرفتند در این مسابقات تیم بدهند و به این ترتیب این مسابقات با نام جام دوستی آغاز شد و....
سیاوش، شخصیت محوری داستان، نوجوان پر شور و حالی است که به واسطه ارتباط با پسر سفیر کشور کانادا، پای چند تیم خارجی نوجوانان را به مسابقه جام دوستی در محله خودشان باز می کند و حوادث بعدی رمان بیشتر درباره حضور تیم نوجوانان کشور افغانستان در این جام محلی و جهانی است. حوادثی که برای تیم نوجوانان افغانستان به وجود می آید، باعث بروز احساسات و عواطف انسانی در بین اعضای سایر تیم های شرکت کننده می شود. حتی در مرحله فینال مسابقات 
تیم نوجوانان برزیل به عمد بازی را به نوجوانان فوتبالیست افغانی واگذار می کنند.

کوه مرا صدا زد

داستان درباره نوجوانى به نام «جلال» است که در روستایی در کوههاى سبلان زندگى میکند. در یکی از روزها بیماری سختی بر پدر جلال مستولی می شود و جلال برای یافتن حکیم و مداوای پدر با اسب خود «قاشقا» به روستای همسایه مى‏رود... حکیم بر بالین پدر حاضر می شود و با معاینه پدر توصیه می کند که فورا او را جهت معالجه به شهر ببرند... عمو اسحق پدر را براى معالجه به شهر می‏برد... اما بیماری پدر بسیار وخیم است و حکیم و پزشکان شهر نمى‏توانند پدر را نجات دهند و او می‏میرد. اینجاست که جلال خانواده خود را بدون سرپرست می بیند و تصمیم می گیرد هر طور که شده جای خالی پدر خود را پر کند. يكى از روزها، وقتى عمو اسحق براى گرفتن «كبك» به كوهستان‏ مى‏رود، جلال كه نتوانسته رضايت او را جلب كند، پنهانى به دنبالش ‏روانه مى‏شود. در بين راه عمو متوجه حضور جلال شده و از سر دلسوزى او را هم با خود همراه مى‏كند...

آنها موفق مى‏شوند در كوهستان كبكى را شكار كنند. وقتى عمواسحق به دنبال كبك ديگرى مى‏رود، گرفتار بهمن مى‏شود. جلال‏عمو را نجات مى‏دهد و به دهكده بازمى‏گرداند. عمواسحق جريان رابراى مادر جلال تعريف مى‏كند، او باور مى‏كند كه پسرش ديگرمى‏تواند كارهاى مردانه خانه را انجام دهد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره کتابخانه

کتابخانه عمومی حکیم هیدجی تحت نظر نهاد کتابخانه های عمومی کشور در سال 1375 و باهدف اطلاع رسانی به عموم مخاطبین شروع به کار کرده است. تلفن: 02435752101 آدرس: خیابان امام خمینی - خیابان ملت- کتابخانه عمومی حکیم هیدجی کدپستی: 43876-45731
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کتاب خانه ی عمومی حکیم هیدجی و آدرس khakim.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 97
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 97
بازدید ماه : 623
بازدید کل : 98139
تعداد مطالب : 256
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1